English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4723 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
low voltage supply U منبع فشار ضعیف
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
low head plant U نیروگاه ابی فشار ضعیف تاسیسات فشار ضعیف
low voltage distribution system U شبکه پخش فشار ضعیف تاسیسات پخش فشار ضعیف
low potential U فشار ضعیف
low voltage U فشار ضعیف
low voltage line U خط فشار ضعیف
low tension U فشار ضعیف
low voltage transformer U ترانسفورماتور فشار ضعیف
low voltage insulator U ایزولاتور فشار ضعیف
low voltage current U جریان فشار ضعیف
low voltage plant U تاسیسات فشار ضعیف
low voltage installation U تاسیسات فشار ضعیف
low pressure lamp U لامپ فشار ضعیف
low pressure plasma U پلاسمای فشار ضعیف
low voltage fuse U فیوز فشار ضعیف
low voltage engineering U مهندسی فشار ضعیف
low voltage engineering U تکنیک فشار ضعیف
low pressure boiler U دیگ فشار ضعیف
low voltage distribution U پخش فشار ضعیف
low pressure turbine U توربین فشار ضعیف
low pressure casing U محفظه ی فشار ضعیف
low voltage network U شبکه ی فشار ضعیف
low voltage system U سیستم فشار ضعیف
low voltage switch U کلید فشار ضعیف
low pressure discharge U تخلیه ی فشار ضعیف
low voltage heating U گرمایش فشار ضعیف
low voltage side U سمت فشار ضعیف
low voltage projection lamp U لامپ فشار ضعیف
low voltage relay U رله فشار ضعیف
low voltage power station U نیروگاه فشار ضعیف
low voltage voltmeter U ولتمتر فشار ضعیف
low voltage lamp U لامپ فشار ضعیف
low voltage operation U کاردر فشار ضعیف
voltage source U منبع فشار الکتریکی
low pressure mercury lamp U لامپ فشار ضعیف جیوهای
low voltage winding U سیم پیچی فشار ضعیف
low voltage wiring U سیم کشی فشار ضعیف
low tension battery U باتری فشار ضعیف رادیو
low tension winding U سیم پیچ فشار ضعیف
low voltage arc U قوس نوری فشار ضعیف
p U سیم پیچ فشار ضعیف
low voltage supply system U سیستم تغذیه فشار ضعیف
low voltage operation U فرایند کار فشار ضعیف
low voltage system U شبکه ی فشار ضعیف تاسیسات فشارضعیف
hypotension U فشار خیلی ضعیف وغیرعادی رگها
low tension U دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
softy U پسر ضعیف وزن نما ادم ضعیف وسست عنصر
softies U پسر ضعیف وزن نما ادم ضعیف وسست عنصر
softie U پسر ضعیف وزن نما ادم ضعیف وسست عنصر
ups U منبع تغذیه که حاوی منبع متناوب است به قط عات ,حتی پس از یک خرابی اساسی
uninterruptable power supply U منبع تغذیه که میتواند یک منبع متناوب برای قطعه تولید کند حتی پس از یک خرابی اصلی
deadlock U موقعیتی که دو کاربر می خواهند به دو منبع در یک زمان دستیابی داشته باشند به هر کار یک منبع اخصای داده میشود ولی نمیتوانند ازمنابع همدیگر استفاده کنند
palling U ضعیف شدن ضعیف کردن
palls U ضعیف شدن ضعیف کردن
palled U ضعیف شدن ضعیف کردن
pall U ضعیف شدن ضعیف کردن
line source U منبع خطی منبع شبکه
cabin pressure U فشار مطلق داخل هواپیما اختلاف فشار بین کابین واتمسفر پیرامون
weak constitution U بنیه ضعیف ضعف بنیه مزاج ضعیف
pressurized cabin U اطاق فشار هوای هواپیما کابین فشار
compensating relief valve U شیر رها کننده فشار با شیرترمواستاتیک برای کاهش فشار تنظیم شده هنگامیکه روغن داغ است
pitot static system U سیستم نشان دهندهای که باترکیبی از فشار محلی تغذیه میشود اختلاف این دو فشار باسرعت نسبی فاهری متناسب است
pore pressure U فشارمنفذی فشار اب منفذی فشار خنثی
cabin pressurization safety valve U شیری مرکب از شیر خلاص فشار و خلاء و شیر تخلیه برای جلوگیری از افزایش بیش از حد فشار داخل کابین
compressor pressure ratio U نسبت فشار سیال بعد ازکمپرسوز یا در خروجی ان به فشار سیال قبل از ورودیا در ورودی ان
isopiestic U دارای فشار یکسان خط هم فشار
piezoelectric U ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
energy absorber U مکانیسم ضربه گیری مکانیسم دفع فشار حرکت دستگاه دفع فشار
impluse level U سطح فشار ضربهای استحکام فشار ضربهای
high voltage transformer U ترانسفورماتور فشار قوی مبدل فشار قوی
pitot pressure U فشار وارد به انتن فشارسنج هواپیما یا ناو فشار انتن فشارسنج
clear one's ears U متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
fragile U ضعیف
slender U ضعیف
anile U ضعیف
asthenic U ضعیف
faints U ضعیف
weaklings U ضعیف
lean U ضعیف
sappy U ضعیف
anemic U ضعیف
poorest U ضعیف
languorous U ضعیف
puny U ضعیف
leans U ضعیف
pusillanimous U ضعیف
weakling U ضعیف
leaned U ضعیف
poor U ضعیف
poorer U ضعیف
weakly U ضعیف
faintest U ضعیف
weakest U ضعیف
soft U ضعیف
wonky U ضعیف
weaknesses U ضعیف
fainted U ضعیف
faint U ضعیف
slack U ضعیف
weaker U ضعیف
amateur U ضعیف
amateurs U ضعیف
swipes U ضعیف
defenceless U ضعیف
softest U ضعیف
softer U ضعیف
fainter U ضعیف
weak U ضعیف
slackest U ضعیف
poverty-stricken U ضعیف
poverty stricken U ضعیف
adynamic U ضعیف
langorous U ضعیف
defective U ضعیف
faintish U ضعیف
feeblish U ضعیف
infirm U ضعیف
languid U ضعیف
slacks U ضعیف
pooled U منبع
supplied U منبع
pool U منبع
hotbeds U منبع
water system U منبع اب
pools U منبع
hotbed U منبع
origin U منبع
origins U منبع
head spring U منبع
fountain U منبع
fountains U منبع
wellspring U منبع
small reservoir at well top U منبع
source code U کد منبع
rootstock U منبع
resourc U منبع
source U منبع
supply U منبع
receptacles U منبع
water supplies U منبع اب
fount U منبع
water supply U منبع اب
cistern U منبع اب
cisterns U منبع
reference U منبع
references U منبع
cisterns U منبع اب
cistern U منبع
receptacle U منبع
resource U منبع
supplying U منبع
dubs U بازیگر ضعیف
dub U بازیگر ضعیف
weakhearted U ضعیف النفس
decrepit U ضعیف وناتوان
weakening U ضعیف شدن
gleam U نور ضعیف
shaky U سست ضعیف
shakier U سست ضعیف
frays U ضعیف کردن
weak tradition U حدیث ضعیف
glimmers U روشنایی ضعیف
dubbed U بازیگر ضعیف
shakiest U سست ضعیف
glimmered U روشنایی ضعیف
glimmer U روشنایی ضعیف
frayed U ضعیف کردن
gleamed U نور ضعیف
gleaming U نور ضعیف
saps U ضعیف کردن
unnerve U ضعیف کردن
attenuated U ضعیف کردن
unnerves U ضعیف کردن
weak mixture U مخلوط ضعیف
unnerving U ضعیف کردن
attenuate U ضعیف کردن
attenuates U ضعیف کردن
attenuating U ضعیف کردن
weak economy U اقتصاد ضعیف
weak industry U صنعت ضعیف
hacker U تنیسور ضعیف
hackers U تنیسور ضعیف
gleams U نور ضعیف
imbecile U ضعیف العقل
imbeciles U ضعیف العقل
sap U ضعیف کردن
sapped U ضعیف کردن
fray U ضعیف کردن
weakens U ضعیف شدن
weakened U ضعیف شدن
unnerved U ضعیف کردن
weaken U ضعیف شدن
weak point U نقطه ضعیف
weak minded U ضعیف الاراده
rickety U سست ضعیف
feeblish U ضعیف نما
cachectic U ضعیف البنیه
low field U میدان ضعیف
minor control U کنترل ضعیف
miskick U ضربه ضعیف
banjo hitter U توپزن ضعیف
Recent search history Forum search
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
2من نمیتونم از دیکشنری فارسی به انگلیسی استفاده کنم چرا
2این جمله وقتی در یک کتاب گفته میشه چطور ترجمه میشه see Rapid Reference 6.4
1cartridge
1offshoring
1pushrod
2crucification
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com